-
[ بدون عنوان ]
شنبه 30 آذرماه سال 1392 16:07
"تو خوابی" ...بعد انگار لحن ِ معوج باد خورده باشم هلهله ی باران وکنار ِ مشتی فراموش اقیانوسی باز می شود خلا توی آرامشم سیگار می کشد وکلماتِ دیوانه به زبانت آویزان شده اند پا در هوا و گردابها می کوبند... دامن از حاشیه تاب می خورد مشتی شن توی چشمهای خلا دود می کند وپاها ناسزایی ست به هندسه ی چروک توازی ِ خطوط...
-
پتو
یکشنبه 2 اسفندماه سال 1388 23:11
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 یادم هست ! از لولا نبود سکوت این در عشق روی پاشنه ترس میرقصید ! تاریکی نوشت: ناگهان کلمات سوی تو خم شدند در ایستاد! تو همچنان می آیی وچفت این کلمات دستی است که از هیچ آمد و توی خلا گم شد نور،کلید میشود توی چشمهام وقتی توی تاریکی سراغ همه حجم نور را از دستگیره...
-
انعکاس
یکشنبه 20 اردیبهشتماه سال 1388 21:07
موهات اندکی کلمه می شود درباد راه ازپاهای تو بالا می رود وابتداروی دستهای زمین باد می کند ببین ! این ماه عینکی روی خودش ها میکند وهمچنین خزش یواش من روی خودم تو هم که بدل سایهء خودت شده ای کور ازمیانه های خورشید دویده ایم حالا خسته ازپاهای تو بالا رفته ام که به نیمه نرسیده بخار می شوم اندکی زمین باش تا امن شوم روی...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 21 فروردینماه سال 1388 14:23
یکی از کنار این تصویر از کنار زنی میگذرد که با سینه های خودش حرف میزند کمی انطرفتر دریا به همواری خودش نگاه میکند کات
-
...
سهشنبه 4 فروردینماه سال 1388 21:04
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 دستم را بگیر میخواهم تا عمق زمین بالا بروم خسته از نفسهای خودم میلولم واز حوالی تنم به خودم نگاه میکنم روزی سه مرتبه چشمانم از یاس گلدان پرمیشود و باغچه هنوزاز معده زمین دست بالا می آورد مطمئن هستم که از منطق چهارگوش ازدحام چیزی نصیب لبهای مذاب زمین نمی شود...
-
اتفاق نیست
پنجشنبه 24 بهمنماه سال 1387 22:26
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 اتفاق چیست؟از کجا به چه نگاه می کنم؟نمیدانم!ایا این نمیدانم همان میدانم مستتر درمن کودک مخفی نیست؟ما به ازای کلمه ای کودکی ام در دنیایی چهار گوش که هر گوشه اش با تمثیل کودکی-نو جوانی-جوانی وپیری تقدیس!شده.تقدیس بی قوارهء تنفس در نیتروزن ، هیدروژن ،در هر چیز دیگری...
-
وقتی ببر بودم.هه!
چهارشنبه 9 بهمنماه سال 1387 17:53
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 کاملا ارام وخونسردروی صندلی میزتوالت اطاق خواب استاده بود.موهایش را به طرز اعجاب اوری فر کرده بود وتو چه میدانی چه زیبا بودندحلقه های درشت مو که از کنار گوشهای ظریفش که از هیجان کمی برافروخته بود ارام تاب میخورد ومثل پرده ای از همه چیزهای لطیف ارام وخلسه اور روی...
-
نامه
چهارشنبه 2 بهمنماه سال 1387 10:01
نامه اینجام و به خانه که می آمدم انگار طرحی از تو انتهای کوچه را به ابتدای انفجار هیروشیما گره زد حالا من تشعشع غریبی هستم که پیچ ها را نمی فهمم و شاید از چند بار با غیظ تمام توی صورتم فوت کنی ابری باشم که به جای باران مایع ظرفشویی از سوراخهای بدنم بیرون بزند گیجم و هیچ مناسبتی با بادهای موسمی سرزمینم ندارم میتوانم...
-
زیر این همه ِکِرم !
چهارشنبه 2 بهمنماه سال 1387 10:01
زیر این همه ِکِرم ! من کنار گرفته بودم که بوی کبریت نیم سوخته می دادم و همیشه به نیمه نرسیده باد می آید تاریکی رسم راه های نرفته است که داغ قابیل همیشه روی باسنم می خارد کجایی که موهات همیشه بوی گوگرد میدهد و دلم انگار درست یک لحظه قبل از انفجار بزرگ متوقف شده از تمام انبساط جهان تنها تکه آیینه شکسته ای می خواهم تا به...
-
یک پیش فرض ساده!
چهارشنبه 2 بهمنماه سال 1387 10:00
یک پیش فرض ساده! فرض کن !!! توی سرم می رقصم و به شکم پیچ که می رسم آبستنم و از میان تمامی کلمات تنها هجی تگرگ را دوست دارم و این همه یعنی هنوز بدهکار دیوارهای اطاقم هستم با اینکه میدانم کسی که هر شب با دوچرخه از توی حال رد میشود تو نیستی کنار این دیوانگی برقص تا من برای هدیه به تو تمام اضلاع موزائیک های حیاط را به...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 24 دیماه سال 1387 19:51
در نوشته (گرسنه ام) بند (بالا بلند گیسو کمند )را از برادرم فرزاد زاهدی به امانت گرفته ام
-
گرسنه ام
سهشنبه 24 دیماه سال 1387 19:44
* خواب دیدم و هنوز از یراق خسته ام اسب میچکد از رفته هایم تنها دو قدم مانده به دلیل تنها میشوم سهم من از دگردیسی ایینه ها مشتهای پیله بسته ام است که شیهه میکشد و طپش این خنیازه های پیر به بکارت بطنهای قلبم میخندد درم و گمم در این هزار (تو) وهمیشه دهانی بزرگ در گستره افق صدایم میزند مرا که به گوشهایم بعد از شنیدن اخرین...
-
بفهم
شنبه 30 آذرماه سال 1387 20:21
از ان بالا از عرش که نیامده بودم بانو من اینجام و تا زانو توی خاک فرو رفته ام سنگینم و انقدر منطقی شده ام که یقه هیچ ترازویی را نگیرم کجا؟ کی از اسمان بی هدف پاک میشوم؟ و گریه های این مبل کی میخواهد جای ایستادنم را سر همه چهار راهها بگیرد نمیبینی که توی کفشم متولد شده ام؟ و تابوتم بوی جورابهای کودکیم را میدهد نمیبینی...
-
نبود
پنجشنبه 28 آذرماه سال 1387 20:37
به خدا این من مرده دارد پلک میزند یا مقلب القلب من بسیار یا مدبر اللیل شب بیدار چقدر صدای بی دلیل دارم شبیه خانه ام که هفته اش پنج روز دارد اینقدر تکانم نده ورد بیخبری کافور نمی خواهد یا لا اله من کجای الا اله تلقین می شوم چقدر دو نفر خوب است دلم برای هیچ چیز تنگ نمیشود غیر از شلوغی اتاقم که شوهر کردو رفت من گره قالی...
-
هیچ چیز
پنجشنبه 27 تیرماه سال 1387 15:37
از نوازش برگها وسوزن باد وازحضور قهقرایی خورشید بر سترگ اسمان ابی نمی گویم حضور سایه بیدلی ام که ناگهان تاریک تصویر ابرهای توامان باکره را از گره کور دیوارها بی فعل بی از در زمانی حرفها که جنس هیچ چیز نیست عبارت از چند پایه بر زمین و چند چیز دیگر و هی تف میکنم وحلقه ها از دود هم فراتر میرود وفکر میکنم این سایه از...