وقتی ببر بودم.هه!


کاملا ارام وخونسردروی صندلی میزتوالت اطاق خواب استاده بود.موهایش را به طرز اعجاب اوری فر کرده بود وتو چه میدانی چه زیبا بودندحلقه های درشت مو که از کنار گوشهای ظریفش که از هیجان کمی برافروخته بود ارام تاب میخورد ومثل پرده ای از همه چیزهای لطیف ارام وخلسه اور روی شانه های کوچک وزیبایش ارام میگرفت.گودی ترقوه اش انگارسیاه چا له ای از خاطرات بود که هیچ وقت متعلق به جهان خارج نیستند و باید تا ابد همانجا بمانند. پیشانی چهار گوشش که حالا خیس عرق بود رنگ مهتابی عجیبی به خودش گرفته بود وحالاباید مثل پرده سینما همه چیز را نشان میداد.باید نشان میدادم که وقتی نگاهش میکردم انگار دارم به چشمهای ماده ببری در عمق جنگلهای انبوه موهاش نگاه میکنم.قطره درشتی از عرق از پیشانیش راه گرفت و طول پره منقبض بینی اش راطی کردو نوک ان ایستاد انگار نگاهی به این طرف وان طرف انداخت ومطمئن که شد بعد از چند لحظه با رخوتی که  نمیدانم مرا یاد چه خاطرهای از کودکیم انداخت یکباره از بینی رها شد و تو

    خوب میدانی که من تا  لحظه برخورد به موکت و حتی بیشتر تا زمانی که جذب شد تعقیبش کردم              

من به اسمان نگاه کردم و اولین قطره باران به نوک دماغم خورد.پاس بده.پاس. خالیم.اه عجب ادم گهی هستی تو اه... ماشین سبز بود و روی چرخهای نازک زمختش اصلا تصور اینکه اینقدر سبک حرکت کند به ذهن متبادر (متباااادر!.هه چه باحاله . متبادر!متبادر! مو  ت با  درررررر.مووووووووت با در.موت بااااااااااااااا در. هه هه)

حالا هرچی بود نمیکردش مهممه نه؟.درست جلوی دروازه استاده بود و انگار یه نوک پا کافی است تا گل بشود ولی نشد و من و نگاهم میخکوب توپ پلاستیکی شدیم که ارام و نامطمئن قل خورد و زیر ماشین گم شد (سلام .خونه اقای...)و من دویدم اونقدر سریع که قسمتی از من هنوز خیس و عرق کرده و خجالت زده کنار ماشین  ایستاده و از ورای سالها داره به پنچره عقب نگاه میکنه.حالا کل میدان بازی موهای فر درشت طلائی است وزخم خشکیده کوچکی روی گونه که با چشمهای مورب مرطوب زیر ان باران ناگهانی جنگلی شده بودم وانگار با نگاهی هار و حیوانی به هر چیز جنبنده ای حمله میکردم.چشمهای مورربی داشتی که هنوز هم نمیدانم مرا یاد چه چیزی  میاندازد.هنوز نگاه میکنی                                                                                    .

دستهاش ان پشت درست روی باسنهاش به هم گره خورده بودند .در هم شده بودند و پاهاش با خونسردی کامل میلرزیدند همون پاهای خوش ترکیب که راه میرفت . ومن میدویدم.هنوز هم دارم میدوم میبینی! تو که انتظار نداری میگذاشتم بره بیرون؟؟؟ بره بین ادمها!!! و ادمها نگاهش  کنن  و بدون؟نه اون نباید می دوید تا پاهای من اینطور بلرزه و من نتونم از روی تخت بلند بشم تا از محکم بودن همه چیز مخصوصا (هه . مخخخخ صو صن. مخ صووووووووو صن .هه .مخ صو صنننننننن.اهه.هه)اینم مهم نیست مهم اینه که  گره طناب محکم باشه.مطمئن بشم.خب وقتی اون نباید بدوه دیگه عیب نداره صدای خرخر از گلوش در بیاد و دهنم مثل شیشه ماشین  لباسشویی کف کنه و رگهای گردنش پاره بشه و مخلوطی از پوست و خون مثل گوشت چرخ کرده به طناب بماسه و پاهای ظریفش اینجوری توی هوا منقبض بشه و تکون بخوره و با نوک انگشتهاش دنبال یه اتتکا بگرده  که خب نیست!.نگاه کن انگار میخواد تو هوا بدوه! هه .به چشمهاش نگاه میکنم که مویرگهای سفیدهاش پاره شده و خون تمام گشادی مردمکو پر کرده و حالا از گوشه پایین پلک داره قطره میشه.نه! خون نه! از کثافتکاری  بدم میاد . اه.خودمو خیس کردم. این خوب نیست.پاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااس .پاسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسس.توپ پلاستیکی با ضرب اهنگی ارام وخلسه اور از اون طرف ماشین  درامد و کنار دیوار اروم گرفت.صندلی رو با لگد از زیر پا ش زدم.هه!

 

نظرات 9 + ارسال نظر
پگاه چهارشنبه 9 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 06:00 ب.ظ

سلام
جالب بود. خوشم اومد.
با آرزوی موفقیت های فراوان برای شما.

احسان چهارشنبه 9 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 06:05 ب.ظ

ممنون که سر زدی خیلی خوشحالم کردی

شهرزاد چهارشنبه 9 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 08:12 ب.ظ http://naghb.blogfa.com

سحرکننده بود احسان عزیزم . مثل همیشه و مثل تمامی آن روزهای بارانی بغضم می گیرد وقتی کلماتت را جرعه جرعه می نوشم

فرنوش پنج‌شنبه 10 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 09:39 ق.ظ http://animaa.blogfa.com

احسان سلام
ممنون. اول فکر کردم می خوای متن نوشتاری بذاری نه داستان
تو داستانت، ببر نشدی ببر اعادم نمی کنه خودکشی نمی کنه ببر می دره با دندوناش پاره میکنه.....

... سه‌شنبه 15 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 11:38 ق.ظ

!؟!؟!؟!

وحید شنبه 19 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 07:25 ب.ظ http://cdonline.info/webmasters

سلام دوست عزیز خرسندم به اطلاع برسانم سیستم کلیکی شرکت ما راه اندازی شد

در همین ابتدای کار 3 وب سایت بزرگ ایرانی همکاری خود را با ما اغاز کردند

1.www.cmesle.com

مرجع دانلود فیلم و بازی

2.www.pclord.ir

مرجع دانلود اهنگ عاشقانه

3.www.dir-link.com
بزرگترین وب دایرکتوری وب سایت ها

شما نیز با پیوستن به جمع ما کسب درامد کنید

در صورت داشتن هر گونه سوال با ای دی زیر تماس بگیرید

info_cdonline

ادرس سیستم کلیکی ما

www.cdonline.info/webmasters

مخاطب سه‌شنبه 22 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 11:19 ب.ظ

عجیب احساس نزدیکی می کنم به نوشته هات ..

سعید یکشنبه 4 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 12:08 ب.ظ http://khatesevom.blogfa.com/

دادا احسان کلاس اولی من
تقلب بلد نبودیم ...یادته؟
توی لحظه هایی که بهتمون می نشست روی پنجره رو به زمین فوتبال و بوی زهم ناشتایی عصرای تابستون می خواستمون ...یادته؟کجا رفته کشاله ای که صدتا قطارو اگه ردیف می کردی بار درازی آرزوشو نمی تونست تو هیچ تونلی نقب بزنه؟کجا رفت در لامصب زهوار در رفته ی حالا گم شده توی صف نفس نفسای کهنه ای که هن هن می کنن تا خرجی شونو از لای پستون بستوننو عقده ی دل واموندشونو بترکونن ؟ مگه ما بودیم که توی دست شویی مدرسه عکس شومبول می کشیدیم تا دخترای شیفت بعداز ظهرو از را به در کنیم؟مگه ما زنگای تفریح دفتر دیکته های همکلاسامونو پاره می کردیم؟مگه......؟
حلا خروار خروار سوراخ می خوایم تا کلیدامونو توش امتحان کنیم؟ آره ... زندگیمون همینه ...سگیه...گهیه... مگه نه دادا احسان کلاس اولی خودم؟
دادا کاش می دونستم سر کدوم کلاغو شیره مالونده روباهه که هنوز شبامون پر از صدای ورق ورق شدن کتاب فارسی مونه...

روژان شنبه 9 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 02:02 ب.ظ http://yedel-yedonya.blogfa.com

سلام وب زیبایی داری به ما هم یه سر بزن با تبادل لینک موافقی؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد